تفریح و سرگرمی

این وبلاگ برای شاد کردن امدست نی برای .....

تفریح و سرگرمی

این وبلاگ برای شاد کردن امدست نی برای .....

شوخی با مجری زن در حین اجرای برنامه زنده!!

مجری زن درحال اجرای برنامه بود که یکی از دوستانش از پشت او را غافلگیر کرد. به دستان زن نگاه کنید که چگونه بخاطر سرد بودن مایع ریخته شده برروی او , می لرزد!!

 

حرکت عجیب, سخت, پیچیده و شگفت انگیز چند جوان عرب!!

ببینید این پسر عرب چگونه در زمان حرکت خودرو برروی دو چرخ,  چرخ را از رینگ خارج کرده و سپس سر جایش می گذارد. واقعا شگفت انگیز نیست؟!

 

یکی از فانتزیام اینه جدید

lafzan.com fanteziham یکی از فانتزیام اینه جدید 2013

یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال و میخواد کیفشو خالی کنه ، منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم و درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه و چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین و در حالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه من بگم : نهههههههه من نمیخواستم اینطوری شه … در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه ! (شش ماه بعد)
تو دادگاه در حالیکه من دارم بی گناهیمو ثابت میکنم قاضی من رو مقصر بدونه و به قصاص محکوم کنه بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم میبینم همه شون دارن گریه میکنن و یه نگاه به خانواده مقتول میکنم میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم … بعد برمیگردم سپیده رو نگاه میکنم میبینم یه سر تکون میده به معنی خاک تو سرت ، عآخه به تو چه ربطی داشت نخود هر آش ؟؟؟ (بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم)

ادامه مطلب ...

فرهنگ لغت جدید و خنده دار

فروتن : آمپول

Injury : اینجوری

سرباز : بی حجاب

پیشاهنگ : سکوت

Black light: سیانور

Easy Love: لواسان

مملکت : گربه مملی

سیمین : نیم ساعت

Free fall: فال مجانی

ادامه مطلب ...

قدر مادران را بدانیم !

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد...

پشت خط مادرش بود.....

پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟؟؟؟؟؟

مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی.....

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک پسرم.....

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.....

صبح سراغ مادرش رفت.....

وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت.....

ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.

 

بیاین تا وقتی مادرانمان هستن قدرشونو بدونیم چون اگر نباشند چیزی جز حسرت نصیب ما نمیشه.