لره پاهاش خواب میره، پتو روش می*کشه «
.................................................. .................
لره میره توی دل طبیعت، هضم می*شه «
.................................................. .................
لره داشته شنای قورباغه میرفته، لک لک میاد می*خوردش «
.................................................. .................
لره قاضی میشه بهش میگن حکم کن، میگه پیک! «
.................................................. .................
لره جونش به لبش میرسه، تف می*کنه می*میره «
.................................................. .................
لره تو قرعه کشی بانک شرکت می*کنه، براش شیش ماه زندان در میاد «
روی بیلبورد زده سیو همان سیب است لره میگه: دروغ میگه من خوردم صابون بید
لره فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه «
لره ریش بزی میزاره. دچار بحران شخصیتی میشه «
خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
یک...
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست می تواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه می تواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع می تواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده می تواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید می تواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش می تواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی می تواند خالق تفاوت باشد؛
امروز آن "یک" باشید...